loading...
جواهر بازار
سلام، خوش آمدید

با کلیک روی عکسها می توانید تصاویر و جزئیات بیشتری را درباره جواهرات ببینید


کانال تلگرام وبلاگ جواهر بازار


https://telegram.me/bazarjavaher


سعید بازدید : 380 دوشنبه 01 آذر 1395 نظرات (2)

این روزها اغلب کودکان، به دنبال داشتن ساعت بن تن هستند. وقتی با چند تن از این کودکان روبرو شدم در حالیکه ساعت بن تن بر دستشان بود با اعتراض از این مساله حرف می زدند که ساعت انها واقعی نیست که با فشردن ان تبدیل به حیوانی عجیب و غریب شوند و فکر می کنند این یک اتفاق جالب و هیجان انگیز است.

یکی از انها عروسک ترسناکی در دست داشت که بعدا متوجه شدم این هم یکی از چهره هایی است که بن تن دارد. این چهره ها از دیدگاه بزرگترها هم خوشایند و جالب توجه نیستند. معلوم نیست قرار است با دنیای لطیف و معصوم کودکان چه کنند.

یکی از کودکان طرفدار بن تن از این موضوع سخن می گفت که فقط بن تن می تواند با آدمای بد بجنگد، چون چیزی در آسمان دارد که هر چه او بخواهد به او می دهد. او از بزرگی آن چیز حرف می زندو ابراز می کند که دوست دارد از همانها داشته باشد. با خوشحالی به او پاسخ دادم که همه ما ادمها یک چیز خیلی بزرگ در آسمان داریم که هر چه بخواهیم به ما می دهد و آن کودک در کمال ناباوری گفت اگر منظورت خداست من می گویم که مال بن تن از خدا هم بزرگتر است و از هر چیزی که در این دنیا هست، هم بزرگتر است!!!

بزرگترها با کمی تامل باید به این نتیجه برسند که نباید هر کارتونی را که فرزند دلبندشان میخواهد خریداری نمایند.درسته که ما ایرانی ها در حال حاضر غیر از شکرستان انیمیشن زیبای دیگری نداریم اما حداقل قبل از خریداری این قبیل از کارتون ها به محتوای انها دقت کنید بعد آنها را تهیه کنید. 

 

حال نوبت شخصیت کارتونی مورد علاقه بچه ها یعنی باب اسفنجی است.در بعضی از سکانس های این کارتون اصلی ترین نماد های فراماسونری مانند چشم جهان  بین در شخصیت  پلانگتون به طور کاملا واضح تبلیغ شده است دو نماد معروف دیگر نیز وجود دارد که یکی زمین شطرنجی است و دیگری اهرام ثلاثه مصر است که در بعضی از سکانس ها به طور کاملا هوشمندانه ای جایگذاری شده اند.علت اصلی جذب افراد به کارتون باب اسفنجی شخصیت جالب او و دیگری رنگ های زیبا و فانتزی آن است که متاسفانه بارها و بارها این نماد ها در این دست کارتون ها در رسانه ملی نمایش داده شده است.

 

پشت پرده کارتونهای محبوب

 

 

 

 

مراقب باب اسفنجی باشید! 

 

 

باب اسفنجی؛ آموزش ... و خشونت

 

 

 

سعید بازدید : 453 یکشنبه 25 مهر 1395 نظرات (14)

 

 

 

 

 

 

 

 

آماده باش مقصد ما در سفر یکیست

سرهایمان جداست ولی بال و پر یکیست

اینها برای کشتن ما صف کشیده اند

از هر کجای دشت بپرسی خبر یکیست

دار و ندارمان همه در میان خیمه هاست

آتش که شعله ور شود خشک و تر یکیست

حتی بروی اکبر من تیغ میکشند

با این که با پیامبر از هر نظر یکیست

تنها به این گناه که فرزند حیدریم

تنها به این دلیل که ما را پدر یکیست

آیا کسی نمانده که یاری کند مرا

اینجا میان این همه لشکر اگر یکیست

عباس من برادر من نور چشم من

طرز مصاف کردن تو با پدر یکیست

تنها رجز بخوان و بگو یا علی مدد

در چشم شیر یک نفر و صد نفر یکیست

از بس حروف پیکر پاکت مقطع است

پایین پای مرقد و بالای سر یکیست

شمشیرها به دور تنت حلقه میزنند

چون جمع تیر ها ضرب در یکیست

بعد از من و تو زینب اگر نشنود بدان

خونین بدن زیاد ولی خون جگر یکیست

پیشانی سپاه من ای شهسوار من

بر روی نیزه نظر هاشان بر یکیست

غرق ستاره است تن من ولی هنوز

در آسمان بی کسی من قمر یکیست

  

سعید شعبانی 

سعید بازدید : 462 جمعه 01 مرداد 1395 نظرات (16)

 زمان شاه دو تا جلسه داشتم یکی برای جوان‌های سوپردولوکس، یکی برای بچه کوچولوها، این کلاس اولی‌ها! جلسه هم که در کاشان تمام می‌شد، وقتی راه می‌افتادم، این جوان‌هایی که پشت سر من بودند، یک کیفی هم می‌کردیم که آقای قرائتی در خیابان کاشان راه می‌رود، جمعی هم از جوانان پشت سرش می‌روند. این بچه کوچولوها که عقب من راه می‌افتادند ناراحت بودم. چون کاشان بچه کوچولوهایش یا عقب دیوانه می‌دوند و یا عقب سگ توله! و من راه می‌رفتم، یک مشت هم بچه‌ی کوچک عقب من می‌دوید. هر چه می‌گفتم: بچه‌ها بروید، من می‌آیم. می‌گفتند: آقا اجازه! می‌خواهیم با تو بیاییم. می‌گفتم: عزیز! بروید من می‌آیم. آقا اجازه می‌خواهیم با تو بیاییم. من  عارم می‌شد که با این بچه‌ها راه بروم. خوب رفتیم و رفتیم رسیدیم به یک گذری، یک پیرمردی، تقریباً هشتاد ساله بود، هیچی هم سواد نداشت. بقالی بود هیچی سواد نداشت. از مغازه‌اش بیرون آمده بود. یک نگاهی به من کرد و گفت: آقای قرائتی! بیا! گفت: تو برای خدا درس می‌دهی؟ گفتم: بله! من از این بچه‌ها پول نمی‌گیرم. گفت: اگر برای خدا درس می‌دهی، خدای این کوچولوها و خدای این جوان‌ها یکی است. اگر یک وقت عارت شد که به این بچه‌ها درس بدهی، پیداست خدا نیست، پز است. من نگاه کردم دیدم عجب! یک پیرمرد بی‌سواد... این حرف برای یک فقیه عارف است. این از کجا فهمید که من در دلم یک چیزی شد؟‌ فهمیدم که این پیغام خداست. خدا به دل این پیرمرد انداخت، برو بگو: قرائتی! پول نگرفتن علامت اخلاص نیست. شما اگر یک گوسفند به یک هیأت بدهی، بعد قابلمه ببری که یک خورده گوشت نذری به شما بدهند، به شما ندهند، می‌گویی: مردم قدردانی نمی‌کنند، ما دو تا گوسفند داده‌ایم، خوب یک قابلمه هم به خودمان بدهید. من سال دیگر به این هیأت نمی‌دهم، یک هیأت دیگر می‌روم. پیداست دو تا گوسفند را داده‌ای که قابلمه‌ات پر شود. خدا خیلی ریز است، خیلی هم درشت است. «قرب فشهد النجوی» انقدر نزدیک است که آن تنگ گوشی‌ها را هم می‌شنود. انقدر دور است که هیچ کس فکرش به ذهنش نمی‌رسد. در حرم آمده‌اید این‌ها را حل کنید. نکند آخر عمر بفهمیم که کل عمرمان کشک است.

حجت الاسلام قرائتی 

 

 

 

سلام، خوش آمدید

با کلیک روی عکسها می توانید تصاویر و جزئیات بیشتری را درباره جواهرات ببینید


کانال تلگرام وبلاگ جواهر بازار


https://telegram.me/bazarjavaher


تعداد صفحات : 125

اطلاعات کاربری
آمار سایت
  • کل مطالب : 622
  • کل نظرات : 267
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 10
  • آی پی دیروز : 16
  • بازدید امروز : 14
  • باردید دیروز : 17
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 14
  • بازدید ماه : 248
  • بازدید سال : 13,783
  • بازدید کلی : 131,158